کوثرکوثر، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
بابا صادقبابا صادق، تا این لحظه: 44 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
مامان سارامامان سارا، تا این لحظه: 34 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

کوثر و محمد رضا مشکوری

آنفولانزا

دختر گل مامان قربونه اون چشمات بشم  از روز یکشنبه ٢٢ بهمن خیلی حالت بد بود و سرفه های شدید میکردی به خاطر همین سریعا بردیمت دکتر و آقای دکتر گفت که آنفولانزا یا همون سرما خوردگی شدید گرفتی و کلی قرص ودارو بهت داد و از روز یکشنبه رفتیم خونه مامان جون و شب هم همون جا میموندیم و حالا تقریبا یک پنج شش روزیه که مریضی ونه داری غذا میخوری و نه چیز دیگه به خاطر همین ضعیف و لاغر شدی قربونت برم خدا کنه زود تر گلو دردت بهتر بشه تا بتونی غذا بخوری حالا بعد چند روز دیشب برگشتیم خونه ی خودمون انشاالله که هر چه زودتر خوب بشی عزیز دلمممممممممممممممممم اینم عکس دخمل گلم با دارو هاش البته این عکس رو بعد چند روز که کمی خوبتر شده بودی ازت...
25 بهمن 1391

دندون

وای خدای من بلخره بعد از یازده ماه و نیم اون دندون های خوشکلت سر بیرون اوردن عزیزم مبارکت باشه بلخره دندون دار شدی حالا سه دندون بیرون اوردی ٢تا پایین و فعلا یکدونه هم بالا  خیلی اذیت شدی قربونت برم ماشاالله به دختر گله دندون خرگوشیم               ...
9 بهمن 1391

بدون عنوان

چند روز پیش یه اتفاق خیلی بد برات افتاد که خیلی خدا رحم کرد داشتی بازی میکردی که افتادی و دستت پیچ خورد خیلی گریه کردی تا بلخره که اروم شدی چون دستت درد میکرد چهار دستو پا نمیتونستی بری وگریه میکردی به خاطر همین ٢ روز از صبح تا شب میرفتم خونه مامان جون تا همش بغلت کنیم و با خاله هات بازی کنی واذیت نشی تا وقتی روز جمعه دیگه کمی تونستی رو دستت بری البته تو دختر شیطون بلا که اروم نداشتی و همش با یک دست میرفتی ولی ما چون اذیت نشی بغلت میکردیم فدات شم وحالا بعد ٤ روز شکر خدا دوباره داری چهاردستوپا میری خدا رو صد هزار مرتبه شکر شنبه عصر مامان جون و بابا جون برای یک روز چون کار داشتند رفتن شیراز و چون خاله زهرا و فاطمه تنها بود...
9 بهمن 1391

بدون عنوان

یک داستان بسیار زیبا از محبت دوقلو ها خیلی زیباست شما هم بخوانید در ادامه مطلب دوقلوهای دختر به نام‌های بریل و کایری، ۱۲ هفته زودتر از موعد، به دنیا آمده بودند و بنابراین به مراقبت‌های ویژه نیاز داشتند، آنها را در دستگاه‌های انکوباتور جدا گذاشتند. کایری خوب وزن می‌گرفت و شرایطش پایدار بود، ولی بریل، فقط ۹۰۰ گرم وزن داشت، در تنفس مشکل داشت و دچار مشکل قلبی هم بود و انتظار نمی‌رفت، زنده بماند. پرستارش هر کاری از دستش برمی‌آمد برای بریل انجام داد، اما شرایطش فرقی نکرد. تا اینکه برخلاف قوانین بیمارستان، او آن دو را در یک انکوباتور قرار داد. او دو نوزاد را قدری تنها گذاشت و رفت که بخوابد، در بازگ...
5 بهمن 1391

بدون عنوان

چند شاهکار از مامان برای دخمل گلم اولیش این تصاویر روی دیوار اتاق دخملیه که خودم با کاغذ رنگی در اوردم دومی هم این جای گیر سر دخملی که با لیوان درست کردم البته برای همه چیز خوبه ولی من برای گل سر کوثر استفاده کردم و سومی هم این سطله که به شکل خرگوش در اوردم برای اسباب بازی های ریزه میزه کوثر خانم ...
3 بهمن 1391

فرهنگ لغات دختری

کوثر خانمی در حال حاضر این کلمات رو بلده بگه دیک دیک صدای جوجه{جیک جیک} دُ دو تیس اتیش                                 ماما مامان بابا بابا دَدَ بیرون رفتن دی دی شیر کاکا کاکائو  نه نه نه نه یا مامان نِه نی بچه عمی عمه   مَمَم خوراکی اَند اَند جاروبرقی  ...
2 بهمن 1391

پنجشنبه

  از ٧ روز هفته بابایی فقط پنجشنبه عصر و روز جمعه تعطیله به خاطر همین تمام خرید ها رو میزاریم برای پنجشنبه اما هفته قبل یعنی ٣روز پیش چون داشتیم حیاط رو سرامیک میکردیم بابایی تو حیاط کار داشت به همین دلیل خرید نرفتیم و عصر خونه موندیم و من و تو هم تو اتاق بازی کردیم و چند عکس شاهکار گرفتیم اینم یک خنده بامزه از دختر بی دندون گلم دخملی از کوچیکی نمیخوردی و من چون میخواستم ببینم با چه شکلی میشی دهنت گذاشتم خیلی بامزه شدی به خاطر همین یه عکس ازت گرفتم البته به زحمت چون تو هی اونو بیرون مینداختی اصلا  بده آفرین به تو دختر گلم که نمیخوری اینم کوثر خانم در حال بای بای{خداحافظی} ...
17 دی 1391